برگرفته از : ماهنامه آشنا ================ 2) شایعه : زنی شایعه ای درباره همسایه اش را مدام تکرار می کرد . در عرض چند روز , همه محل داستان را فهمیدند . شخصی که داستان درباره او بود عمیقا آزرده و دلخور شد . بعدا , زنی که آن شایعه را پخش کرده بود متوجه شد که کاملا اشتباه می کرده . او خیلی ناراحت شد و نزد خردمندی پیر رفت و پرسید برای جبران اشتباهش چه می تواند بکند . پیرمرد خردمند گفت : به فروشگاهی برو و مرغی بخر و آن را بکش . سر راه به خانه می آیی پرهایش را بکن و یکی یکی در راه بریز . زن اگر چه تعجب کرد , آنچه به او گفته بودند انجام داد . روز بعد , مرد خردمند گفت : اکنون برو و همه پرهایی را که دیروز ریخته بودی جمع کن و برای من بیاور . زن , در همان مسیر , به راه افتاد , اما با نا امیدی دریافت که باد همه پرها را با خود برده . پس از ساعت ها جستجو , با تنها سه پر در دست , بازگشت . خردمند پسر گفت : می بینی ؟ انداختن آنها آسان است اما باز گرداندن شان غیر ممکن است . شایعه نیز چنین است . پراکندنش کاری ندارد , اما به محض این که چنین کردی دیگر هرگز نمی توانی کاملا آن را جبران کنی . نظرات شما عزیزان:
مجله آشنا مجله ای برای تمامی فصول آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان |
|||||
![]() |